Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


دلتنگی

میدونی ؟

دلتنگم دلتنگ یک نگاه تو

میدونی ؟

تمام نگاهم تو را می خواهد

من دلتنگ لحظه های خواستن توام و تو هیچ نمی گویی

هیچ نمی خواهی

و من وامانده ام

دلگیر و وابسته به یک نگاه تو

کاش مرا می خواستی

کاش بمن می گفتی تا بدانم عشقم هیچ نبوده

من آواره تو و نگاههای کشنده ات هستم

مرا به خود بخوان با آغوش باز تو را خواهم پرستید

تو را الهه خود خواهم کرد و به سوی تو نماز می خوانم

این عشق کشنده بعد از سالها همچنان پا برجاست

من عاشقانه

داد می زنم:

دوستت دارم

دیوانه وار دوستت دارم

شاید باد صدایم را به گوشت برساند

شاید

 

 

 

+نوشته شده در شنبه 21 آبان 1390برچسب:,ساعت17:25توسط فاطمه | |

در سکوت شب من ،
ناگهان حادثه ای...
ناگهان وسوسه ای تلخ گذشت...
من تو را کم داشتم
 

در سکوت شب من ،
آسمان حرفی زد...
و غزل شعری شد...

در سکوت شب من،
موج گیسوی تو آرام نداشت
برق چشمان تو پیغام نداشت...
چه سرابی دارم
که امیدم به نگاهت...
سالها یخ زده است...

+نوشته شده در شنبه 21 آبان 1390برچسب:,ساعت17:8توسط فاطمه | |